خدا کنه هیچی خدارو از دلم نگیره...
امشب کلیپ یک عروسی رو تو اینترنت نیگاه کردم
خیلی دلم گرفت...
آدما میون اصواتی که گوش هاشونو پر کرده بود گم شده بودن...
اگه بهشون می گفتی دنیا دوروزه به فکر فرداباش مطمئنم فقط بهت می خندیدن...
ادم خوبی نیستم ولی وقتی بنده های خدا رو می بینم که از خود بی خود شدن دلم می گیره...
وقتی عروسی می رم دلم می گیره...
آدما رو دوست دارم چون منو یاد خدا میندازن اما اینجور وقتا تو چشماشون نوری از خدا نیست...
جایی که خدا رو حس نکنم گریم می گیره... چیکارکنم دست خودم نیست...
مذهبی و متدین نیستم... اما خدا رو خیلی دوست دارم...
یعنی یکی نیست واسه خاطردل من قید یه شب شادی شیطونو بزنه؟؟؟
چه جوری بگم مهمونای من جایی که شیطون و رفقاش باشن نمیان...
نمی تونم بگم مهمونام کی ان...
می دونید چرا...
چون هربار حرف دلمو گفتم محکوم شدم به شعار دادن...
دیدین عروس ، شب عروسیش گریه کنه؟؟؟
من دیدم...
دختر شهیدی که مجبورش کردن با نامحرماش برقصه...
هم اون گریه می کرد هم خانواده های شهید وایثار گر مراسم...
خداااا...... به کسایی که عشقمونو نمی فهمن بفهمون نمی تونم یه لحظه هم بی تو باشم...
من بدون ارزشام از هم می پاشم...
خدا کنه هیچی خدارو از دلم نگیره...