سری با سودای سربند...

شاید صید صیادشدن آخردنیاباشد...من چه دلبند همان دانه ی در دام شدم...

سری با سودای سربند...

شاید صید صیادشدن آخردنیاباشد...من چه دلبند همان دانه ی در دام شدم...

سری با سودای سربند...

شرح فراقت با که بگویم که دلم سوخته...
درعجبم عشق، چنین آتشی افروخته...
سوزدلم... یک شب از ایام به این کلبه آی...
صاحب ویرانه ی دل ، چشم به در دوخته...
---t.sh---
تنوع مطالب وبلاگ بالاست...
موضوعات مختلف به دنبال هم بیان شدن...
درست همانطور که ذهن شما در انِ واحد درگیر موضوعاتِ متناقضی است.

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

جادوی چشمای من

شنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۳، ۰۲:۳۴ ق.ظ

توچشاش خیره شده بودم ... غرق شده بودم تو عمق چشماش

اون هم تو سیاهی چشمای من بهت زده مونده بود...

هردو متحیر از دیدارهم پای یک درخت سبز...

نمی دونستم باید چی بگم... اون هم قاصر از بیان احساسش بود...

مکث طولانی ما...نگاه درهم گره خورده ی ما... درحالی که بی حرکت به هم چشم دوخته بودیم با فریادی که از انتهای حنجرم کشیدم درهم شکست...

ودقایقی بعد... مادرم بودکه شتابان به نزدم اومد... وپدرم بودکه مار رو دربرابر چشمانم کشت... تاچند روز همش می رفتم نگاش می کردم... عاقبت مورچه ها خوردنش...

نتیجه اخلاقی: زیاد تو چشمای من خیره نشین چون عاقبت خوبی نداره!!!

۹۳/۱۱/۱۱ موافقین ۲ مخالفین ۰
وجیهه ناظمی نژاد

نظرات  (۱)

با این اوصاف خوبه ک عکس نیمرخت وگذاشتی یا ن هیچی دیگه!!!!!!!!!!!!!
پاسخ:
چه کنیم دیگه ...خراب رفیقیم
دلم به حالت سوخت اول جوونی پرپرشی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">