سنگ های صبور هم می شکنند.
همه ی ادمای به ظاهر محکم وقوی ...
همه ی اونایی که اشکشونو کسی زیر بار مشکلات ندیده...
همون کسایی که برای همه سنگ صبورن...
اونایی که همیشه به شونه هاشون تکیه می کنیم... بدون اینکه نگران خستگی هاشون باشیم...
آدمایی که کسی از درداشون خبر نداره...
این ادما همونایی ان که یک هو می شکنن...
گاهی هم مجبورن برای اینکه کسی شکستنشونو نبینه یک هو همه رو رهاکنن برن...
و یه روز بد می شکنن...
یه جوری که هیچ کس نمیتونه قلبشونو بند بزنه...
آرامشی ان که به طوفان ختم می شن...
بی صدا خورد می شن...
یکی شون جلوم شکست.... فروریخت...
ودیگه هیچ وقت نتونست مثل سابق باشه...
حالا ما سعی می کنیم هیچ وقت دردامونو نفهمه...
حالا ما استوار می ایستیم تا بتونه به ما تکیه کنه...
حالا ما اشکاشو پاک می کنیم...
حالا ما سنگ صبورش می شیم...
میدونید مشکل کجاست؟؟؟؟؟؟
میگن من خیلی شبیه اونم......
دوست ندارم اینطوری باشم ... نمی خوام از پا دربیام...