برادری... فقط به شرطِ شیرِ مادری...
پنجشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۳، ۰۱:۱۳ ب.ظ
گفتند نگاهمان خواهرو برادری است...
به بهانه ی نگاه خواهرانه مرزها را شکستند...
صمیمی تر شدند...
شاید چیزی در سینه هایشان نبود ...
قلب هایشان خالی بود از سیاهیِ هوس...
اما چشم هایی که انها را تعقیب می کرد
هرگز این پاکی را باور نکرد...
من هم بودم باورم نمی شد...
خواهرانه وبرادرانه نزدیک تر ونزدیک تر شدند...
تا اینکه پایشان لغزید...
دیگر احساسشان شبیه خواهر، برادری نبود...
دلتنگ تر از یک برادر ودلبرانه تر از یک خواهر شدند...
چشم های تعقیب کننده ، دهان هایشان را گشودند...
وبی مهابا افترا بستند... تهمت کردند... دست بردند به ابرو...
از ترس نگاه ها و زبان های آتشین...
دیگر حتی به هم نگاه هم نمی کردند...
همه چیز به پایان رسیده بود... حتی خواهر، برادری...
وسهمشان از این بازی تقدیر فقط دلتنگی شد...
آن روز بود که باخودم گفتم : برادری... فقط به شرطِ شیرِمادری...
۹۳/۱۱/۱۶