شب یلدا ماهم به آیین گذشتگان تفالی به حافظ زدیم واینچنین آمد:
ماجرای دل خون گشته نگویم باکس
زان که جز تیغ غمت نیست کسی دمسازم...
این هم از فال این دلکده ی حزن آلود...
۰۲ دی ۹۳ ، ۱۰:۵۶
شب یلدا ماهم به آیین گذشتگان تفالی به حافظ زدیم واینچنین آمد:
ماجرای دل خون گشته نگویم باکس
زان که جز تیغ غمت نیست کسی دمسازم...
این هم از فال این دلکده ی حزن آلود...
سلام یلدا...
سلام بر تو ای طولانی ترین ظلمت سال...
وسلام برتو ای زمستان...
همه هستند... پای شب یلدا همه هستند...
ولی جای یک واژه برایم خالی است...
وزن تنهایی من سنگین است...
وتو از غربت این شعر،خودت می فهمی...
سهم آدم ها گاهی فقط یک بغل خاطره می شود...
سهم تنهایی هایت واژه هایی است که به یک شعر فقط می بخشی...
روز هایی هست همیشه...
گاهی آویزان از ثانیه شمار ساعت ها...
که در آن هیچ کسی جای خالی معادله ات را پر نمی کند...