سری با سودای سربند...

شاید صید صیادشدن آخردنیاباشد...من چه دلبند همان دانه ی در دام شدم...

سری با سودای سربند...

شاید صید صیادشدن آخردنیاباشد...من چه دلبند همان دانه ی در دام شدم...

سری با سودای سربند...

شرح فراقت با که بگویم که دلم سوخته...
درعجبم عشق، چنین آتشی افروخته...
سوزدلم... یک شب از ایام به این کلبه آی...
صاحب ویرانه ی دل ، چشم به در دوخته...
---t.sh---
تنوع مطالب وبلاگ بالاست...
موضوعات مختلف به دنبال هم بیان شدن...
درست همانطور که ذهن شما در انِ واحد درگیر موضوعاتِ متناقضی است.

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

۲۷ مطلب با موضوع «کمی شعر برای غریبه های شهر» ثبت شده است

به ظاهر مغرورم....بقیه می گن ...

اما هرجا غرورمو گذاشتم کنار ،خودم باشم ... بعضی ها تخیلای نابه جا کردن...

هرجا اخمامو چیدم وخندیدم رو ترش کردن...

هرجا سنگ صبور شدم به دیده ی حماقت نگام کردن...

هرجا به احترامشون سکوت کردم گذاشتن به حساب بی زبونی...

هرجا استدلال هاشونو زود قبول کردم گذاشتن به حساب ساده لوحی...

اما یکی پیدانشد بهشون بگه اگه من سکوت می کنم ... اگه می شم همونی که شما انتظارشو داری واسه خاطر اینه که برام مهم نیستی...

نه خودت برام مهمی نه فکرات برام مهمه...

ادمای خوب هم تو زندگیم بودن ... یعنی غریبه های خوب... ولی من چون الان ناراحتم یادم نمیاد...:)

حالا که ناراحتیمو گفتم به احترام خدایی که برا بدترین بندش هم ارزش قائله لبخندمی زنم شما هم یه لبخند مارو مهمون کن... 

آهان حالا شد.....

 

وجیهه ناظمی نژاد
۱۴ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۲۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر

چه احساس لطیفیه وقتی با نشاط میای ترم جدیدو شروع کنی بعد می بینی از همون هفته اول برات کاراموزی گذاشتن...

می ری ببینی تا کی ادامه داره متوجه می شی تا خروس خون امتحانای پایان ترم اینجا مهمونی...

اخه یعنی این عدالته؟؟؟

اصن خدارو خوش میاد؟؟    

چرا هیچکی پاسخگو نیست؟؟؟

حداقل بزارین ترم اخری بایه خاطره خوب از پیشتون برم......

من نمییییییییییی خواااااااااااااااااام...... چرا هیچکی گوش نمی کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

هوووومممم..... گمون نکنم دیگه حتی فرصت کنم شعر بگم.....

وجیهه ناظمی نژاد
۱۳ بهمن ۹۳ ، ۲۰:۳۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

استعفا می دهم ...

بی آنکه تصفیه حسابی درکار باشد...

ومیروم هرچند... 

کمی دلگرمی از شهر طلب دارم...

------------------

میدونم وقتی که رفتم...

دلم برای شوق کارهای گروهیمون تنگ میشه...

دلم برای سنگ ریزه های راه تنگ می شه...

دلم برای شب بیداری هامون... عصبانی شدنامون... بریدنامون....

دلم برای گروه خوبمون تنگ میشه... 

برای فکرای بزرگمون ودستای کوچیکمون...

کاش قبل رفتن ، قد یه خداحافظی از تک تکتون فرصت داشتم...

همه می گن این عادت بد منه.... یکهو می رم.... وقتی هیچکی انتظارشو نداره...

وجیهه ناظمی نژاد
۰۱ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۲۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر