سری با سودای سربند...

شاید صید صیادشدن آخردنیاباشد...من چه دلبند همان دانه ی در دام شدم...

سری با سودای سربند...

شاید صید صیادشدن آخردنیاباشد...من چه دلبند همان دانه ی در دام شدم...

سری با سودای سربند...

شرح فراقت با که بگویم که دلم سوخته...
درعجبم عشق، چنین آتشی افروخته...
سوزدلم... یک شب از ایام به این کلبه آی...
صاحب ویرانه ی دل ، چشم به در دوخته...
---t.sh---
تنوع مطالب وبلاگ بالاست...
موضوعات مختلف به دنبال هم بیان شدن...
درست همانطور که ذهن شما در انِ واحد درگیر موضوعاتِ متناقضی است.

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

۲۷ مطلب با موضوع «کمی شعر برای غریبه های شهر» ثبت شده است

 

الان از سر آخرین امتحانم اومدم...

لعنتی ... با تمام تلخی هاش... حالا که تموم شده یه احساس بدی دارم...

...

می روم بی انکه خاطری در این شهر ، آشفته ز من باشد...

می روم بی آنکه کمی دلتنگی ، سهم این شهر کنم...

وجیهه ناظمی نژاد
۰۱ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۵۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

سایه ای بود دمی

سایه اما مث برف

سایه ای بود ولی محکمتر .... از همه آدم ها

می شد آروم بهش تکیه کنی

به سکوتش می شد ....... رنگ آرامش زد

سایه اما عمرش

وجیهه ناظمی نژاد
۲۸ دی ۹۳ ، ۰۱:۵۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

دیشب فکرهایم را کردم...

از خیرِ شکستنت گذشتم برو...

باتمام هستی ات گفته ای می روی.... همین برای من بس است...

میشد شکستنت را به تماشا بنشینم...

اما شکستن بنده ای که خدایی دارد ... حماقت می خواهد که من ندارم...

اعتراف می کنم... من از خدای تو ترسیدم.... 

دام را چیدم!! پرواز کن... اما یادت نرود دانه ها راهم بردم...

اینها سهم تونمی شوند!!!

وجیهه ناظمی نژاد
۲۵ دی ۹۳ ، ۱۳:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر