سری با سودای سربند...

شاید صید صیادشدن آخردنیاباشد...من چه دلبند همان دانه ی در دام شدم...

سری با سودای سربند...

شاید صید صیادشدن آخردنیاباشد...من چه دلبند همان دانه ی در دام شدم...

سری با سودای سربند...

شرح فراقت با که بگویم که دلم سوخته...
درعجبم عشق، چنین آتشی افروخته...
سوزدلم... یک شب از ایام به این کلبه آی...
صاحب ویرانه ی دل ، چشم به در دوخته...
---t.sh---
تنوع مطالب وبلاگ بالاست...
موضوعات مختلف به دنبال هم بیان شدن...
درست همانطور که ذهن شما در انِ واحد درگیر موضوعاتِ متناقضی است.

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

 

باتمام قدرتت گاهی فقط می خواهی فرارکنی...

از همهمه ها...

از وسوسه ها...

گاهی برای فرار حتی به پاهایت فرصت پوشیدن کفش هم نمی دهی...

برهنه میزنی به دشت...

وجیهه ناظمی نژاد
۲۷ دی ۹۳ ، ۲۱:۴۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

 

نمیدونم حکمتش چیه؟؟؟؟؟

قبل امتحان ... خواب از سرو کولت بالا میره.......

باخودت می گی از امتحان برگشتم.... یه دل سیر می خوابم........

اما تا از سر امتحان برمی گردی........

انگار فاصله ی پلک هات از هم دو کیلومتره........

یه جوری بیداری انگار صدساله خوابیدی........

یکی منو توجیح کنه.......

یکی باید پاسخگو باشه؟؟؟؟؟

امروز به خودم گفتم هرطور شده اومدم می خوابم....

وجیهه ناظمی نژاد
۲۷ دی ۹۳ ، ۰۱:۰۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

دست هایش را در جیب هایش فرو برد...

سرش را انداخت پایین...

گام هایش بی اعتنا جاده را زیر پا می گذاشت...

حتی نوازش خورشید در این روز برفی نیز آرامش نکرد...

وجیهه ناظمی نژاد
۲۶ دی ۹۳ ، ۱۲:۲۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر