کاش از درد دلم یار سفر کرده خبر داشت
کاش این فاصله در قلب خراب من اثر داشت
بشکست دلم ، رفت و نگفتش نفسی هست
کاش قلبِ من بی مایه پدر داشت
***
از غربتِ شهر، دلم آتش گرفته است
قلبم زمن سراغ سیاوش گرفته است
آخر چگونه بگویم که مرد ورفت
وقتی که اشک ،چشم سیاهش گرفته است
***
عشق ، خوب است خدا می داند
افسوس فقط در دل ما می ماند
یار دیروز من امروز به همه خو کرده
سهم عاشق شدنم را خمِ ابرو کرده
***
سخت است نگاهی که دگر بی جان است
قلبم از عقربه آویزان