باورتون نمیشه من چه قدر تو این دره بازی کردم...
چه قدر بالای صخره هاش غروبو تماشا کردم...
البته اون موقع اینجا مثل بهشت بود... همیشه یه بغل گل های رنگی داشتم...
اما این سال ها معصیت برکت رو از سرزمینمون برده...
بهشتمون دیگه بوی بهشت هم نداره...
یادش بخیر...
به بیان ترکی ما به این دره هامی گیم: ذو... zoo نه...بگو zo
واین هم یه عکس از قبیله ی من...
قدم می زنم...
من تنهایی تمام کوچه های شهر را قدم می زنم...
ترانه ی حامد زمانی درهدفون گوشی ام جاری است...
درحالی که به شکوه اسطوره هایم فکر می کنم...
وقامت حاج قاسم برایم تداعی می شود...