سایه ای بود دمی
سایه اما مث برف
سایه ای بود ولی محکمتر .... از همه آدم ها
می شد آروم بهش تکیه کنی
به سکوتش می شد ....... رنگ آرامش زد
سایه اما عمرش
سایه ای بود دمی
سایه اما مث برف
سایه ای بود ولی محکمتر .... از همه آدم ها
می شد آروم بهش تکیه کنی
به سکوتش می شد ....... رنگ آرامش زد
سایه اما عمرش
باتمام قدرتت گاهی فقط می خواهی فرارکنی...
از همهمه ها...
از وسوسه ها...
گاهی برای فرار حتی به پاهایت فرصت پوشیدن کفش هم نمی دهی...
برهنه میزنی به دشت...
نمیدونم حکمتش چیه؟؟؟؟؟
قبل امتحان ... خواب از سرو کولت بالا میره.......
باخودت می گی از امتحان برگشتم.... یه دل سیر می خوابم........
اما تا از سر امتحان برمی گردی........
انگار فاصله ی پلک هات از هم دو کیلومتره........
یه جوری بیداری انگار صدساله خوابیدی........
یکی منو توجیح کنه.......
یکی باید پاسخگو باشه؟؟؟؟؟
امروز به خودم گفتم هرطور شده اومدم می خوابم....