سری با سودای سربند...

شاید صید صیادشدن آخردنیاباشد...من چه دلبند همان دانه ی در دام شدم...

سری با سودای سربند...

شاید صید صیادشدن آخردنیاباشد...من چه دلبند همان دانه ی در دام شدم...

سری با سودای سربند...

شرح فراقت با که بگویم که دلم سوخته...
درعجبم عشق، چنین آتشی افروخته...
سوزدلم... یک شب از ایام به این کلبه آی...
صاحب ویرانه ی دل ، چشم به در دوخته...
---t.sh---
تنوع مطالب وبلاگ بالاست...
موضوعات مختلف به دنبال هم بیان شدن...
درست همانطور که ذهن شما در انِ واحد درگیر موضوعاتِ متناقضی است.

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

۱۰ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

یه چند روزی از برگشتنم نگذشته بود که خبررسید دختر خاله ی گرام از دانشگاه اومدنو امر فرمودن باید بریم تفریح...

مامان وبابا هم که عجیب پایه ی تفریح بودن... عجیب...

با دوتا خاله گفتیم بریم چهلمیر...

بابام گفت  وبا اومده...منو می گی به حق چیزای ندیده ونشنیده... وبا!!!! نه بابا!!!

وجیهه ناظمی نژاد
۱۲ تیر ۹۴ ، ۲۲:۴۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر