سری با سودای سربند...

شاید صید صیادشدن آخردنیاباشد...من چه دلبند همان دانه ی در دام شدم...

سری با سودای سربند...

شاید صید صیادشدن آخردنیاباشد...من چه دلبند همان دانه ی در دام شدم...

سری با سودای سربند...

شرح فراقت با که بگویم که دلم سوخته...
درعجبم عشق، چنین آتشی افروخته...
سوزدلم... یک شب از ایام به این کلبه آی...
صاحب ویرانه ی دل ، چشم به در دوخته...
---t.sh---
تنوع مطالب وبلاگ بالاست...
موضوعات مختلف به دنبال هم بیان شدن...
درست همانطور که ذهن شما در انِ واحد درگیر موضوعاتِ متناقضی است.

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

۱۵ مطلب با موضوع «بی خیال زخمات یکم بخند» ثبت شده است

جاتون خالی چند شب پیش بابچه ها تنی به آب زدیم...

البته از همون شب شنا گوش راستم گرفته واز 50 درصد قدرت شنواییم بهره مندم... اگه بدونید چه راه حل هایی رو امتحان کردم وچند تا صلوات به روح ایده پردازاشون نثار کردم... از سشوارو گوش پاک کن و روغن زیتون تا لی لی کردن وسر تو آب فرو بردن و چند تا کار فوق العاده احمقانه همه رو رفتم... هیچ نتیجه ای نگرفتم... لعنتی این شیپور استاش ما انگار خرابه...

جای بد قصه اینه که تنظیم صدا از کنترلم خارج شده ، چون صدای خودمو نصفه می شنوم گاهی خیلی اروم وگاهی خیلی بلند صحبت

وجیهه ناظمی نژاد
۱۷ تیر ۹۴ ، ۱۵:۲۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

یه چند روزی از برگشتنم نگذشته بود که خبررسید دختر خاله ی گرام از دانشگاه اومدنو امر فرمودن باید بریم تفریح...

مامان وبابا هم که عجیب پایه ی تفریح بودن... عجیب...

با دوتا خاله گفتیم بریم چهلمیر...

بابام گفت  وبا اومده...منو می گی به حق چیزای ندیده ونشنیده... وبا!!!! نه بابا!!!

وجیهه ناظمی نژاد
۱۲ تیر ۹۴ ، ۲۲:۴۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر

اینقده خسته ام که حد نداره...

ساعت دو صبحه...

همه خوابن... بلاخره طراحی بنر رو تموم کردم... 

شانس که نداریم نمی دونم تو کدوم قسمت کار یک هوقلموم میره رو تصویر وبخشی از اونوپاک می کنه...

مجبور شدم دوباره کلی ترمیم کنمش...

فردا یعنی همین امروز بدون شک به خاطر سستی در مطالعه درس مواخذه می شم... خب حق داره استادم... منم حق دارم ...اصلا اینجا حق با همه است... روحانی مچکریم......

تعجب نکنید اینا از اثار خستگیه...

وجیهه ناظمی نژاد
۲۶ بهمن ۹۳ ، ۰۱:۵۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳ نظر