سری با سودای سربند...

شاید صید صیادشدن آخردنیاباشد...من چه دلبند همان دانه ی در دام شدم...

سری با سودای سربند...

شاید صید صیادشدن آخردنیاباشد...من چه دلبند همان دانه ی در دام شدم...

سری با سودای سربند...

شرح فراقت با که بگویم که دلم سوخته...
درعجبم عشق، چنین آتشی افروخته...
سوزدلم... یک شب از ایام به این کلبه آی...
صاحب ویرانه ی دل ، چشم به در دوخته...
---t.sh---
تنوع مطالب وبلاگ بالاست...
موضوعات مختلف به دنبال هم بیان شدن...
درست همانطور که ذهن شما در انِ واحد درگیر موضوعاتِ متناقضی است.

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

وجیهه ناظمی نژاد
۳۰ آبان ۹۴ ، ۱۸:۳۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

گوشش را نزدیک آورد .گفتم: پریدنی شدی...

لبخندی زدو گفت : چطور؟!

گفتم : راه که میری قدمات رو زمین نیست

دستانش را روی دیوار گذاشت ،نگاهی به تاریکی آسمان کرد و گفت: فقط دلنگرانِ یه چیزم

تکیه دادم به لبه ی دیوارو گفتم : چی؟

وجیهه ناظمی نژاد
۳۰ آبان ۹۴ ، ۱۸:۳۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر