سری با سودای سربند...

شاید صید صیادشدن آخردنیاباشد...من چه دلبند همان دانه ی در دام شدم...

سری با سودای سربند...

شاید صید صیادشدن آخردنیاباشد...من چه دلبند همان دانه ی در دام شدم...

سری با سودای سربند...

شرح فراقت با که بگویم که دلم سوخته...
درعجبم عشق، چنین آتشی افروخته...
سوزدلم... یک شب از ایام به این کلبه آی...
صاحب ویرانه ی دل ، چشم به در دوخته...
---t.sh---
تنوع مطالب وبلاگ بالاست...
موضوعات مختلف به دنبال هم بیان شدن...
درست همانطور که ذهن شما در انِ واحد درگیر موضوعاتِ متناقضی است.

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

۲۷ مطلب با موضوع «کمی شعر برای غریبه های شهر» ثبت شده است

می دانی کجای زندگی سخت است ؟!

قلم را که دستم گرفتم اولین هنرم خط کشیدن شد

روی کاغذهای سپید ، سیاه میرفتم ، سیاه می آمدم ، سیاه می چرخیدم ...

خط کشیدن را از کودکی آموختم...

آن روزها خط کشیدن ساده بود

اینروزها خط کشیدن مثل چنگال ببری است روی سینه ام ...

وقتی روی رابطه ها خط می کشم ...

روی تفکراتم ...

وجیهه ناظمی نژاد
۱۳ آذر ۹۴ ، ۰۲:۰۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر

وجیهه ناظمی نژاد
۳۰ آبان ۹۴ ، ۱۸:۳۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

گوشش را نزدیک آورد .گفتم: پریدنی شدی...

لبخندی زدو گفت : چطور؟!

گفتم : راه که میری قدمات رو زمین نیست

دستانش را روی دیوار گذاشت ،نگاهی به تاریکی آسمان کرد و گفت: فقط دلنگرانِ یه چیزم

تکیه دادم به لبه ی دیوارو گفتم : چی؟

وجیهه ناظمی نژاد
۳۰ آبان ۹۴ ، ۱۸:۳۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر