سری با سودای سربند...

شاید صید صیادشدن آخردنیاباشد...من چه دلبند همان دانه ی در دام شدم...

سری با سودای سربند...

شاید صید صیادشدن آخردنیاباشد...من چه دلبند همان دانه ی در دام شدم...

سری با سودای سربند...

شرح فراقت با که بگویم که دلم سوخته...
درعجبم عشق، چنین آتشی افروخته...
سوزدلم... یک شب از ایام به این کلبه آی...
صاحب ویرانه ی دل ، چشم به در دوخته...
---t.sh---
تنوع مطالب وبلاگ بالاست...
موضوعات مختلف به دنبال هم بیان شدن...
درست همانطور که ذهن شما در انِ واحد درگیر موضوعاتِ متناقضی است.

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

۷ مطلب با موضوع «یکم حرف دارم باخدا...» ثبت شده است

تاریکی تمام وجودش را گرفته بود...

روی بلند ترین بام دنیا ایستاده بود وشهر را می نگریست...

قهرمانی که مدتها بود اسیر سیاهی شده بود...

دیگر خودش را نمی شناخت...

این شبها به یاد گذشته می افتاد وقلبش به درد می آمد...

کجا بود انسانی که آرمان های بزرگ داشت!!

کجا بود کسی که فاصله ای تا خدا نداشت...

کسی که خودِ خدا بود وخدا خودِ او...

چشمان سیاهش سرخ شد...

وجیهه ناظمی نژاد
۱۷ تیر ۹۴ ، ۱۵:۴۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

روزای رفته رو که ورق زدم...

فهمیدم خونه چه غمبار شده...

دیوِ دلتنگی من این روزا

باهزار ، خاطره بیدارشده...

 

شهر، آرومه ولی دلتنگم

همه می خوابن ومن بیدارم

می شینم پای همین سجاده

روزای رفتنتو می شمارم

وجیهه ناظمی نژاد
۱۷ بهمن ۹۳ ، ۰۱:۵۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

خدایا زندگی مارا با قران...مرگمان را با قران...

ومحشورشدنمان را با قران قراربده....لطفا......... آمین

وجیهه ناظمی نژاد
۲۹ دی ۹۳ ، ۱۱:۲۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر