سری با سودای سربند...

شاید صید صیادشدن آخردنیاباشد...من چه دلبند همان دانه ی در دام شدم...

سری با سودای سربند...

شاید صید صیادشدن آخردنیاباشد...من چه دلبند همان دانه ی در دام شدم...

سری با سودای سربند...

شرح فراقت با که بگویم که دلم سوخته...
درعجبم عشق، چنین آتشی افروخته...
سوزدلم... یک شب از ایام به این کلبه آی...
صاحب ویرانه ی دل ، چشم به در دوخته...
---t.sh---
تنوع مطالب وبلاگ بالاست...
موضوعات مختلف به دنبال هم بیان شدن...
درست همانطور که ذهن شما در انِ واحد درگیر موضوعاتِ متناقضی است.

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

۱۰ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

فقط میخوام بگم عیدتون مبارک...

می خوام بگم ... دوستون دارم... همتونو ... حتی خود تو رو که منو اذیت کردی...

می خوام بگم... کاش بتونیم تا آخرش کنارهم بمونیم... هممون...

دوستی پاکمونو حفظ کنیم...

می خواستم بگم ... دیگه خودمو مجبور نمیکنم فراموشتون کنم... شماها شادترین لحظه هارو واسه من ساختین...

شریک غصه ها وغم هام بودین...

من گاهی عصبانی میشدم... به هم میریختمتون... یه چیزایی می گفتم که نباید می گفتم...

ببخشید دیگه ...

وجیهه ناظمی نژاد
۲۶ تیر ۹۴ ، ۱۹:۵۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

خونه ی مادربزرگ ، یه بهشت کوچیکه روی زمین...

می تونه کاخ باشه یا کوخ ...بافت وابعادش مهم نیست چون مساحتش همه ی دلها رو در بر می گیره

بهارکه میشه باروبندیلشونو جمع می کنن و میزنن به دلِ دشت...

دشتی که بچگیام وقتی روش می خوابیدم انگار رویه لحاف گل گلی خوابیدی اما این سالا مثل این فرشایی که از موی بز درست می کنن شده ... حتما تا حالا رو فرش موی بزی نخوابیدی!! همه تنت خارش می گیره...

خلاصه خوشحال از فرنگ( دانشگاه دور) برمیگردی و میری سراغ خونه ی مادربزرگت اما چیزی که شاهدشی بی شباهت به خانه ی ارواح نیست... انگار از آسمون خاک باریده... انگار صدای خنده ی بچه ها و سروصدای بزرگا و شلوغی حیوونا تو سکوت خونه خفه شده...

وجیهه ناظمی نژاد
۲۳ تیر ۹۴ ، ۰۴:۰۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

کوله بارشو بست ورفت...

نتونستم بهش بگم نرو...

نتونستم بهش بگم توهمون دره ای که می خوای سقوط کنی ... من از اعماق همون دره اومدم...

نتونستم بهش بگم راهی که داره میره چقدر برگشتنش سخته...

اون  از اهالی روشنی بود... همون اولین روزی که دیدمش فهمیدم...

ما اهالی تاریکی خوب می تونیم نورو احساس کنیم...

نتونستم دستشو بگیرمو بهش بگم خوب نگام کن...  من همه چیزمو از دست دادم تا به اینجایی که تو هستی برسم...

وجیهه ناظمی نژاد
۲۳ تیر ۹۴ ، ۰۳:۵۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر