سری با سودای سربند...

شاید صید صیادشدن آخردنیاباشد...من چه دلبند همان دانه ی در دام شدم...

سری با سودای سربند...

شاید صید صیادشدن آخردنیاباشد...من چه دلبند همان دانه ی در دام شدم...

سری با سودای سربند...

شرح فراقت با که بگویم که دلم سوخته...
درعجبم عشق، چنین آتشی افروخته...
سوزدلم... یک شب از ایام به این کلبه آی...
صاحب ویرانه ی دل ، چشم به در دوخته...
---t.sh---
تنوع مطالب وبلاگ بالاست...
موضوعات مختلف به دنبال هم بیان شدن...
درست همانطور که ذهن شما در انِ واحد درگیر موضوعاتِ متناقضی است.

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

۲۷ مطلب با موضوع «کمی شعر برای غریبه های شهر» ثبت شده است

 

چه قدر زود دلم را می زنند...

آدمکانی که بامن همقدم می شوند...

عجیب است!!!

گاهی دل سپردن سخت تر از دل بریدن است...

چرا؟؟؟

چرا هیچ فروغی در این شهر برایم دلبری نمی کند...

مگرهیچ ضمیر روشنی در این حوالی نیست...؟!

من با تمام آشناییم با خاکیان دلسپرده برزمین غریبه ام...

وجیهه ناظمی نژاد
۲۴ آذر ۹۳ ، ۰۵:۱۵ ۰ نظر

 

گاهی عجیب می شوم ...

انگشتانم روی مخاطبین تلفنم می چرخید...

نگاهی به ساعت مچی ام انداختم...

داشت دیر می شد...

با مکثی بلاخره تماس گرفتم...

دقایقی بعد راننده در مقابل درب ورودی ظاهر شد...

به صندلی عقب تکیه زده بودم وتصور می کردم...

وجیهه ناظمی نژاد
۲۳ آذر ۹۳ ، ۲۰:۵۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر
فکر می کنی نمی بینم...
گمان می کنی گستاخی ات را ازعمق نگاهت نمی خوانم...
گاهی خنده ام می گیرد وقتی اینقدر مراساده می پنداری...
ومن به تو اجازه می دهم همینطور غلط ، مرا دیکته کنی...
می گذارم دفترمشقت پر شود...
پر شود از خیال هایی که بافته ای...
ازهمان اول هم می دانستم رهرو مانیستی...
اصول گرا هستی که باش...
مهم این است پای کدام اصول ایستاده ای ...
وجیهه ناظمی نژاد
۲۲ آذر ۹۳ ، ۱۵:۴۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر