بسیج کجاست؟؟؟؟؟
چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۳، ۰۳:۰۰ ب.ظ
بسیج کجاست؟؟؟؟؟
همون جاییه که پر از خط قرمزه...
همون جایی که وقتی برندش بهت می خوره دیگه اسم وفامیلت فراموش میشه...
بعضی جاها وقتی می ری باید صبرایوب داشته باشی...
باید محکم باشی...
زیرخیمه ی بعضی ها که می ری باید قلبی داشته باشی به وسعت آسمانی ترین آرمان ها...
قرارنیست همه چیزو از اول داشته باشی ولی باید یادبگیری...
یادبگیری از الان به بعد زیر نظر دوربین مخفی های زیادی هستی...
یادبگیری آخ نگی حتی وقتی افتادی...
معذرت خواهی کنی حتی وقتی مقصر تونیستی...
ببخشی همه چی رو....
بادوبارون ومشکلات سدراه دویدنت نشه...
یادبگیری مسئولیت پذیری رو...
حتی کسی که تمام این ها رو یادگرفته باشه بازم برای بسیجی بودن یه چیز مهم کم داره!!!
باور اینکه تو خود بسیجی وبسیج خود توئه...
می دونم مردم همیشه منتظر اشتباهی ان تا پتکی ازش بسازن وطرف رو بکوبن...
اما باید بپذیری خیلی از کارای ساده رو وقتی بسیجی شدی نمی تونی انجام بدی...
اگه قبلا جزوه از پسری می گرفتی اگه حالا یه بارت دوبار بشه .....!
اگه قبلا به بعضی ها بی غرض سلام می کردی اگه یه بارت دوباربشه.....!
اگه قبلا خیلی صمیمی صحبت می کردی وجانم می گفتی اگه یه بارت دوباربشه.....!
اگه قبلا صدتا پیامک غیرکاری ارسال می کردی وکسی چیزی نمی گفت اما حالاپیامک غیرکاری می دی اگه یه بارت دوباربشه....!
اگه قبلا صدتا سوال بی ربط از کسی می پرسیدی حالااگه یه بارت دوباربشه.....!
اگه قبلا یکم مغرور بودی وکسی انتقادی نداشت حالااگه یه بارت دوباربشه.....!
اگه...
نمی گم کارت اشتباهه ولی دید آدمای اطرافت دیگه نسبت به تو تغییر کرده...
شاید اینجا فرصتی برای اشتباه نیست...
من وتو باچشم های باز انتخاب کردیم... ما به شوق سربند شهادت پا تو این میدون گذاشتیم...
ما می دونستیم بسیجی بودن مثل راه رفتن رو لبه ی شمشیره...
شاید تو که این ها رومی خونی مثل بعضی ها بگی من سخت می گیرم...
اما اگه تو هم اونقد که من عاشق این بیرق سبزم ،عاشق بودی به من حق می دادی...
اگه بسیج، خون شده بود توی رگهات... اگه جون شده بود توی پاهات ... اگه هوا شده بود واسه ریه هات...وامیدی شده بود واسه رویاهات می فهمیدی چرا من سخت می گیرم...
من از کسانی که از بسیج فقط یه کارت بسیجی وفوقش یه برگه فعالیت دارن واشتباه می کنن گلایه ای ندارم...
من از کسانی دلگیرم که می دونن خیلی از چشم ها بهشون دوخته شده اما شیطنت می کنن!!!
شیطنت هایی که پای اسمشون نوشته نمی شه پای برندشون نوشته میشه...
تلخه اما
گاهی نبودن بعضی ها ضررش کمتر از بودنشونه...
فکر نکن من راحت دارم بهت می گم برو... نه!!!
من قلبم درد میکنه اما داستان ،داستان من وتو نیست داستان چیزی ورای اسم من وتوئه...
منی که حاضرم جونمو برات بدم ...منی که تا توی آتیش باهاتم که هیچ جلوتر از تو راه می رم تا نسوزی...اگه روزی یانه لحظه ای حس کنم داری به آرمان هامون ضربه می زنی رهات می کنم!!!
حسی بهم میگه یه روز تو منو تو دوراهی سختی قرارمی دی...
حسی بهم میگه سخت ترین سوال امتحانی زندگیم میشی...
امیدوارم سوالم گزینه ی همه ی موارد رو داشته باشه...
برگرد رفیق!!! به خیمه برگرد ... سربند تو رو آقا هنوزم نگه داشته...
وفراموش نکن تویه آدم عادی نیستی... تو نمی تونی بی دغدغه زندگی کنی...
نمی تونی به غربت امام زمانت فکر نکنی.... تو یه منتظری ...
حرف آخرم با آدمای ساده انگاریه که از هرکاهی کوه می سازن...
باشماهام!!! مگه بسیجی ها یکی مثل شما نیستن.... شیطنت ندارن؟؟ دل ندارن؟؟؟
چرا فکر می کنید بسیجی ها پیغمبرزاده اند؟؟؟
همیشه گفتم ومی گم آره ما خراب تر از شماهاییم...بااین تفاوت که ما خراب عشق اربابیم!!!!
ما اشتباه می کنیم اما اگه متوجه بشیم دیگه تکرارش نمی کنیم ...
پس اگه این بار خطایی از من ودوستای من دیدی به جای غیبت وتهمت یه جایی به خودمون هشدار بده....
گاهی با همین تهمت هات نمی دونی چه آتیشی به پا می کنی !!!
درست مثل همون آتیشی که به جون خیمه هاافتاد.......
بیاید یکم بزرگ فکر کنیم...
بیاید برای آخرین بار هم که شده به خودمون شانس خوب بودن بدیم...
