سری با سودای سربند...

شاید صید صیادشدن آخردنیاباشد...من چه دلبند همان دانه ی در دام شدم...

سری با سودای سربند...

شاید صید صیادشدن آخردنیاباشد...من چه دلبند همان دانه ی در دام شدم...

سری با سودای سربند...

شرح فراقت با که بگویم که دلم سوخته...
درعجبم عشق، چنین آتشی افروخته...
سوزدلم... یک شب از ایام به این کلبه آی...
صاحب ویرانه ی دل ، چشم به در دوخته...
---t.sh---
تنوع مطالب وبلاگ بالاست...
موضوعات مختلف به دنبال هم بیان شدن...
درست همانطور که ذهن شما در انِ واحد درگیر موضوعاتِ متناقضی است.

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

آخرین گناه...

شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۱۷ ب.ظ

یه روزی بود که آدما یه رنگ وبی ریابودن

یه روزی بود برادرا حامی خواهرا بودن

رشته ی اعتمادشون، از هم دیگه گسسته شد

همونا که پیوندشون، تو آسمونا بسته شد

یهو چی شد ؟ قصه چی بود؟ دلا چرا شکسته شد؟

یه مادرِ بی تجربه، نفس بریده ، خسته شد...

یهو چرا پناهشون ،دروغ میشه قسم میشه !

صداقت و بخشندگی، ازارزشاشون، کم میشه !؟

مادر،میریزه تو خودش، دلش میشه قد زمین

باز سرسجاده میگه: بخشیدمش فقط همین

دخترای خونه چرا ... چشاشون، ابرِ بارونه؟

مگه نمیگن که یه زن، به نازکی ریحونه؟؟

عجب روزای تلخیه... چقد دلای غمزده...

مادرو دخترو پسر... حالِ همه خیلی بده ...

پیشِ همه ولی کسی، آغوششو وا میکنه

به نظرت مادرشون، یه شونه پیدا میکنه!؟

من، نگرانِ بچه هام...قلبای کوچیک خزون

خدا دعای مادرو باز به اجابت برسون  ...

غصه گرفته دلمو... حرمتاشون شکسته شد ...

درِ خونه رو پسرا با اشکِ مادر، بسته شد

ولی هنوز پنجره ها بازن به رو چهره ی باغ...

پنجره ها و دخترا... همه باهم تو یک اتاق...

مادر، هنوز دل نگرون... خطر هنوز پشت دره...

آخرِ قصه چی بشه... فقط خدا باخبره...

روزه ی مادر، این روزا سکوته ولرز صدا

بغضاشو میبلعه یه وقت ...نترسه قلبِ بچه ها

بازم به جای صدبابا آستینو بالا میزنه

میون آتیشِ حریف، معبرو تنها میزنه...

بازم میگه زنونگی دیگه به کارم نمیاد

شنیدن زخمِ زبون، دیگه به عارم نمیاد...

پیشونی دختراشو یکی یکی بوس میکنه

دخترکوچیک خونه باز خودش لوس میکنه

پوتیناشو پاش میکنه...یه چادر مشکی به سر...

چشاش میشه ابر بهار... میگه میرم سمتِ خطر

اگه یه روزی پرسیدن ...نگین منم مادرتون

من دیگه آدم بده ام... بلا میارن سرتون

یه جاده ی یک طرفه... دارم میرم تا ته راه

باهمه ی هستی میرم ... برای آخرین گناه...

متاسفم 

۹۴/۰۵/۱۷ موافقین ۱ مخالفین ۰
وجیهه ناظمی نژاد

نظرات  (۲)

۱۹ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۰۶ سپیده هاشمی

سلامتی مادری که خندیدولی نگزاشت دخترکوچکش غم توی دلشوبفهمه،سلامتی اون مادری که باتمام شکنندگیش مثل کوه پشت دختراش میمونه ومنت هیچ بی معرفتیونمی کشه

پاسخ:
سلامتی دختری که مادر بی تجربشو به هیچ دایه ی مهربانتری نفروخت... سلامتی دختری که مرد میدون مبارزه میشه وقتی همه ی مردها نامرد میشن...
وسلامتی همه ی اونایی که رسالتشونو فراموش نمی کنن
صلوات 
چه زیبا و دلگرفتنی...
پاسخ:
درسته ...
گاهی زندگی حکایت تلخی میشه...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">