سری با سودای سربند...

شاید صید صیادشدن آخردنیاباشد...من چه دلبند همان دانه ی در دام شدم...

سری با سودای سربند...

شاید صید صیادشدن آخردنیاباشد...من چه دلبند همان دانه ی در دام شدم...

سری با سودای سربند...

شرح فراقت با که بگویم که دلم سوخته...
درعجبم عشق، چنین آتشی افروخته...
سوزدلم... یک شب از ایام به این کلبه آی...
صاحب ویرانه ی دل ، چشم به در دوخته...
---t.sh---
تنوع مطالب وبلاگ بالاست...
موضوعات مختلف به دنبال هم بیان شدن...
درست همانطور که ذهن شما در انِ واحد درگیر موضوعاتِ متناقضی است.

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

۱۵ مطلب با موضوع «بی خیال زخمات یکم بخند» ثبت شده است

تا حالا آب زرشک خوردین؟؟؟؟

اگه نه خوش به حالتون..... واگه آره  بابا خیلی کشش دارین...

رفته بودم جایی مهمونی...

یه لیوان اب زرشک برام آوردن ومن مجبور بودم بخورم... مجبور بودم... مجبور....

خودشون تهیه کرده بودن وواقعا حیفم میومد لب بزنم وبگم دیگه نمی خوام...

هی یه قورت می خوردم باز ده دقیقه استراحت می کردم...

وجیهه ناظمی نژاد
۲۴ بهمن ۹۳ ، ۱۸:۰۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

سلاااااااااااااااام برتمامی هموطنای گلم......

سلااااااااااامت باشین.......

صبح قشنگتون بخیر

شادم... بله ....چی بیشتر از نیومدن استاد سر کاراموزی آدمو خوشحال می کنه!!!!!!

هیچ وقت که صبحونه بخور نبودیم...

امروز خودمونو تحویل گرفتیم ...... نون وگردو با کشمش شهر خودمون.....

با عجله ودوون دوون روپوشا رو برداشتم و رفتم سمت کتاب... چند تا عکس از مطالبش گرفتم که تو راه بخونم ...

آخه کی روز اولی امتحان می زاره؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!

وجیهه ناظمی نژاد
۱۸ بهمن ۹۳ ، ۰۸:۲۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر

چندروز پیش قسمت شما هم بشه سعادتِ میزبانیِ یکی از بچه ها رو داشتم... خلاصه غذای دانشجویی اونم برامهمون چیه؟؟؟؟؟؟؟

ماکارونی دیگه......

گفتم :م... همشو درست کنیم؟؟؟

گفت: اره حداقل یه وعده ی دیگه رو هم ساپورت می کنه

چشمتون روز بد نبینه ... من که با عجله این بسته ماکارونی رو خریده بودم ومتوجه مارکش نشدم .... آخر کار فهمیدم 1.5 بوده.... یعنی یکم زیادی قطور...

غذا اماده شد وسرو شد....

وعده ی اول.......وعده ی دوم..........وعده ی سوم......چرا تموم نمیشه....

وجیهه ناظمی نژاد
۱۷ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۲۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر