سری با سودای سربند...

شاید صید صیادشدن آخردنیاباشد...من چه دلبند همان دانه ی در دام شدم...

سری با سودای سربند...

شاید صید صیادشدن آخردنیاباشد...من چه دلبند همان دانه ی در دام شدم...

سری با سودای سربند...

شرح فراقت با که بگویم که دلم سوخته...
درعجبم عشق، چنین آتشی افروخته...
سوزدلم... یک شب از ایام به این کلبه آی...
صاحب ویرانه ی دل ، چشم به در دوخته...
---t.sh---
تنوع مطالب وبلاگ بالاست...
موضوعات مختلف به دنبال هم بیان شدن...
درست همانطور که ذهن شما در انِ واحد درگیر موضوعاتِ متناقضی است.

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

 

گاهی عجیب می شوم ...

انگشتانم روی مخاطبین تلفنم می چرخید...

نگاهی به ساعت مچی ام انداختم...

داشت دیر می شد...

با مکثی بلاخره تماس گرفتم...

دقایقی بعد راننده در مقابل درب ورودی ظاهر شد...

به صندلی عقب تکیه زده بودم وتصور می کردم...

وجیهه ناظمی نژاد
۲۳ آذر ۹۳ ، ۲۰:۵۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

شب است وخوابم نمی برد...
بیگانه ام گویی با این ساعت ظلم آلود...
وعقربه ها چه سخت می روند از چهره ی زمان...
با کمی روضه ی ارباب باز هم دلم می گیرد...
خوشا به حالشان...
آنان که امشبی مهمان حضرت اند...
یادگارم از روزهای ابتدایی بسیجی شدنم 
درد عصب دستم است...
این روزها چه سخت درد می کند این دستم...

وجیهه ناظمی نژاد
۲۳ آذر ۹۳ ، ۰۰:۵۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
فکر می کنی نمی بینم...
گمان می کنی گستاخی ات را ازعمق نگاهت نمی خوانم...
گاهی خنده ام می گیرد وقتی اینقدر مراساده می پنداری...
ومن به تو اجازه می دهم همینطور غلط ، مرا دیکته کنی...
می گذارم دفترمشقت پر شود...
پر شود از خیال هایی که بافته ای...
ازهمان اول هم می دانستم رهرو مانیستی...
اصول گرا هستی که باش...
مهم این است پای کدام اصول ایستاده ای ...
وجیهه ناظمی نژاد
۲۲ آذر ۹۳ ، ۱۵:۴۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر