سری با سودای سربند...

شاید صید صیادشدن آخردنیاباشد...من چه دلبند همان دانه ی در دام شدم...

سری با سودای سربند...

شاید صید صیادشدن آخردنیاباشد...من چه دلبند همان دانه ی در دام شدم...

سری با سودای سربند...

شرح فراقت با که بگویم که دلم سوخته...
درعجبم عشق، چنین آتشی افروخته...
سوزدلم... یک شب از ایام به این کلبه آی...
صاحب ویرانه ی دل ، چشم به در دوخته...
---t.sh---
تنوع مطالب وبلاگ بالاست...
موضوعات مختلف به دنبال هم بیان شدن...
درست همانطور که ذهن شما در انِ واحد درگیر موضوعاتِ متناقضی است.

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

یه روزی بود که آدما یه رنگ وبی ریابودن

یه روزی بود برادرا حامی خواهرا بودن

رشته ی اعتمادشون، از هم دیگه گسسته شد

همونا که پیوندشون، تو آسمونا بسته شد

یهو چی شد ؟ قصه چی بود؟ دلا چرا شکسته شد؟

یه مادرِ بی تجربه، نفس بریده ، خسته شد...

یهو چرا پناهشون ،دروغ میشه قسم میشه !

صداقت و بخشندگی، ازارزشاشون، کم میشه !؟

مادر،میریزه تو خودش، دلش میشه قد زمین

باز سرسجاده میگه: بخشیدمش فقط همین

دخترای خونه چرا ... چشاشون، ابرِ بارونه؟

وجیهه ناظمی نژاد
۱۷ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۱۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

همه بخشیدنت ...

میشه برگردی؟؟؟

وجیهه ناظمی نژاد
۱۲ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۰۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

فقط میخوام بگم عیدتون مبارک...

می خوام بگم ... دوستون دارم... همتونو ... حتی خود تو رو که منو اذیت کردی...

می خوام بگم... کاش بتونیم تا آخرش کنارهم بمونیم... هممون...

دوستی پاکمونو حفظ کنیم...

می خواستم بگم ... دیگه خودمو مجبور نمیکنم فراموشتون کنم... شماها شادترین لحظه هارو واسه من ساختین...

شریک غصه ها وغم هام بودین...

من گاهی عصبانی میشدم... به هم میریختمتون... یه چیزایی می گفتم که نباید می گفتم...

ببخشید دیگه ...

وجیهه ناظمی نژاد
۲۶ تیر ۹۴ ، ۱۹:۵۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر